...

ساخت وبلاگ
چقدر زمان گذشتهخاطره روزای تلخی که فکر میکردم تا ابد تو ذهنم میمونهحالا تو ذهنم کمرنگ و محو شدهزمان خیلی چیزا رو تغییر میده، و خیلی چیزا رو نمیتونه تغییر بده.استخدام شدم و دارم کار میکنم، ماشین خریدمحالا بدون استرس و نگرانی خرج میکنمحالا دیگه پیاده نیستم که طرفم غر بزنهولی چه فایدهعمرم داره میره و هنوز تنهامدختری که سال 96دلمو میشکوند، حالا هرچندماه یکبار یه پیامی چیزی میدیم حال همو میپرسیم. جوری چت میکنیم انگار 7پشت غریبه ایمحقیقتا دیگه ناراحت نمیشم.برام مهم نیست حتی اگه عروسیش باشهچندماه پیش عکس عشق 13سالگیمو دیدم.اولین عشقمحالا بچه داره.یه دختر بچه درست شبیه خودشمیخوام بنویسم تا بازم وقتی چندسال دیگه اومدم بتونم بخونمشونیه دختری هم بود سال 97، که اومد و باعث شد بتونم از قبلی که عذابم داد دل بکنم و راحت شمسال 98 دیگه ندیدمشتا امسال که تو مهمونی دیدمشرفیقیم، کسیه که بهم ضربه نزد،برا همین برام عزیزترینهتو مهمونی با دوست پسرش اومده بودبوسیدمشبرام مهم نیست هرکی این متنو میخونه چه حسی دارهمن کاری که دلم میخواست رو کردم، و عمیقا خوشحالممن نزدیک 26سالمهاینو مینویسم که اگه یه روز اتفاقی یکی سر از وبلاگم درآورد و اینا رو خوند بدونه این نوشته ها و احساسات مال یه آدم چندسالست.حالا امسال بعد دوسال تنهایی، بعد این همه خستگی کار و زندگی مزخرف ،  یه بدبختی عجیبی سراغم اومد3اسفند یکیو دیدم، چشماش دیوونم کرد9سال از من کوچیکتر.اختلاف سنی!از دیروز تا الان، صدبار تو ذهنم مرور کردم اتفاقی که بینمون افتاده رواتفاق نبودتقدیر بودکرونا بگیرم،استعلاجی بشمبرم اونجا و باهاش آشنا شم...بعضی وقتا خدا واسه آدم برنامه میچینه ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahedelam بازدید : 76 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 0:47

5خردادساعت 01:32 شروع میکنم به نوشتن این متنروزای سخت و غمگین کشورفکر مهاجرتم،دلی که میخواد، دستی که بسته استاگه زبان نمیخونم از تنبلیم نیست،ذوقی نمونده.چون میدونم رفتن پول میخوادبا اتفاقاتی که داره میوفته بیشتر از همیشه افسوس میخورم از اینکه سنم داره بالاتر میره و هنوز اقدامی برای رفتن نکردمزندگی احساسی ناموفقی که داشتم و دارمزندگی کردن با فکر یه عشق قدیمیفکر کردن به اینکه اگه من ضعیف نبودم الان من آدم کنارش بودم،اگه من ضعیف نبودم من الان شبا به جای شوهرش کنارش میخوابیدمولی باید مدام به این فکر کنم یکی پولدار بود و موقعیت خوبی داشت، راحت عشق بچگیامو گرفت و الان اون شبا پیشش میخوابهچرا هربار یادش میاد تو ذهنم گریه میکنم؟یاد یه آدم چیکار میکنه با روح و مغز که اینجوری سریع اشکا میان پایینحس ضعیف بودن و بدبختی میکنمحس اینکه آخرش نمیتونم کسی که میخوام پیدا کنمحس نرسیدن دارمقراره همه پلا خراب بشههمه دیوارا بریزهآوار میمونه برا من12ساله عشقش تو دلمه،خیلی سالا سکوت کردم.حتی اینجا درموردش ننوشتم.تو دل خودم نگهش داشتمامشب دلم گرفته. بعضی موقعا حق داریم از خدا عصبانی باشیماین درد هیچوقت فراموش نمیشهچندسال پیش حامله بود تو خیابون از کنارم رد شداین درد با هیچی دوا نمیشه ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahedelam بازدید : 60 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 0:47

نمیدونم چی شد بعد یه مدت یاد اینجا افتادم اسم وب یادم نمیومد.یه ذره فکر کردم و یادم اومد اصلا نمیدونم چرا همچین چیزی گذاشتم چند ماه گذشت همه چی عوض شد خیلی دعا کردم.هرکار شد کردم ولی یه چیزیو خوب فهمی ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahedelam بازدید : 71 تاريخ : شنبه 17 آذر 1397 ساعت: 5:41

ساعت 7عصر بود زنگ زدم.بلاک بودم.با 4تا خط زنگ زدم.همشون بلاک بودن.دستام میلرزید.زنگ زدم که بگم چقدر دلم واست تنگ شده و میخوام بیام ببینمت شاید 100بار شد که زنگ زدم.پیام دادم.ولی از بلاک درم نیاوردی نتیجه اش شد یه آدم مریض...به خدا مریضم کردی.غمی دادی که هیچکس جز خودت نمیتونه خوشحالم کنه اگه بهت میگفتپ نامرد چون واقعا نامردی.حتی واژه نامرد کمه برات دارم جون میدم رسما☺داغونم.فقط میخوام بیام.حدس میزنم چی میشه احتمال 99درصد باید با تو و رابطه جدیدت رو به رو بشم خودت بگو من چجوری ببخشمت؟ ''از برای خاطر اغیار خوارم میکنی...'' (وحشی بافقی) + نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۶/۳۰ساعت 2:4&nbsp توسط امیر  ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahedelam بازدید : 52 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 2:39

امشب دوبار زنگ زدم.خاموشی میترسم.یاد حرفت افتادم.گفتی خطتو عوض میکنی فقط امیدم به حرفته ک اون سری که گفتم واست خط بخرم گفتی نه من این خطمو دوست دارم دارم به این فکر میکنم اگه عوض کرده باشی چی؟حالا من باید چیکار کنم؟ اگه عوض کرده باشی یعنی قطعا به خاطر کسی باهام کات کردی.هیچ شکی نمیمونه که تو داشتی خیانت میکردی عذاب وجدان داشتی که رفتی.بعدم میترسیدی من بازم بفهمم چقدر سگا رو دوست دارم.یه کم یاد میگرفتی کاش... + نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۶/۰۶/۳۱ساعت 0:57&nbsp توسط امیر  ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahedelam بازدید : 53 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 2:39

دیشب دعا کردم.تورو خواستم.با دلت بیای.کسی جای من نیاد.محاله کسی جای من نیاد.از روی بددلی نمیگم.این تجربه منه از تو.این کاریه که قبلا باهام کردی.دقیقا مثل پارسال همین موقع دلم آرومتره.نه به خاطر اینکه قبول کردم رفتی.نه به خاطر اینکه دیگه دوست ندارم.هیچ کدوم از اینا نشد.دلم آرومه چون نمیخوام به زور کسیو که دوسم نداره کنارم نگه دارم.نمیخوام تنی که 2ساعت قبل تر تو بغل کس دیگه ای بوده بغل بگیرم و بو کنم یاد شکستام میوفتم.من قبل توام شکستم.ولی بلند شدم.تو راست میگفتی.کسی با رفتن کسی نمرده.من با رفتن تو اول خرد میشم بعد دوباره بلند میشم.ولی اون نفرتی که از تو توی قلبم شکل میگیره هیچ جوری عوض نمیشه یه سری چیزا رو نمیشه جبران کرد عزیزم.من هر روز و هرشب ک با تو بودم گفتم چقدر میخوامت و دوست دارم.تو اگه فقط 1بار بهم میگفتی من قوی تر میشدم.اگه من الان قوی نیستم چون تو نخواستی.تو همیشه ته دلت شکست منو میخواست من خودمو کمتر از مردای تو زندگیت نمیبینم.من تحصیلات بهتری دارم.من از همشون باهوش ترم.و قطعا آینده بهتری خواهم داشت.چون برعکس آدمای دورت درد زندگیو کشیدم.من هیچوقت یه آدم الکی خوش نبودم که به فکر استوری گذاشتن از غذایی که تو رستوران خوردم باشم.من مارک نپوشیدم برای اینکه صدبار به بقیه بگم نمیفهمید شما این مارکه من مثل یه انسان زندگی کردم.برای خودم.نه برای به نمایش گذاشتن اون برای ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahedelam بازدید : 51 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 2:39

دایرکت گفتم دوشنبه یا سه شنبه میام ببینمت.بلاک کردی

با یه پیج دیگه دایرکت دادم.نخوندی هنوز

گفتم بعد تو جور دیگه ای زندگی میکنم.

امشب پست گذاشتی تولد ش رو تبریک گفتی.انگار من غیرمهم ترین آدم زندگیت بودم

یه بغضی به خاطر نامردیت هست که ولم نمیکنه

'' من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا...''

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۶/۰۷/۰۲ساعت 1:43&nbsp توسط امیر 


......
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahedelam بازدید : 47 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 2:39

روز تولدم مرگ منو قسم خوردی گفتی با کسی نیستی تو قول دادی تا اول آذر صبر کنی با کسی نباشی تو میدونی من امروز چجوری مردم؟میدونی امروز چندبار آرزو مرگ کردم؟ گفتم نه من اشتباه فکر میکنم.ولی دیدم آره.اون عکست تو بغلش،اون کامنت هنرمندم اون عکسا داره منو میکشه.دارم خفه میشم. اون همه میرم استخر میرم استخر دروغ بود تو از قبل تولدم دوس بودی باهاش وقتی دیدمت باید چیکار کنم؟دوباره مثل پارسال باید التماس کنم کات کنی؟ مگه چقدر دوسش داری که حاضر شدی اون همه باهاش عکس بذاری؟ تو چجوری میتونی بازم تو چشام نگا کنی؟تو با عکاست دوس شدی حالا دیدی من چرا هرجا میرفتی نگران بودم.چرا اعتمادی نبود تو خیانت کردی.به حق همین شبا به حق 5تن جوابشو ببینی خدا عزادارت کنه من به چشم خودم اشکاتو ببینم این دلم آروم شه.من کل زندگیمو میذارم نذر میکنم تو مثل من له شی کات کنی.اگه تو تاوانشو ندی تا آخر عمر خدا رو میذارم کنار منکرش میشم که هست امید تنها چیزیه که برام مونده.با خودم میگم مگه چقدر باهاش میمونی؟نهایت 9ماه.مگه اون چقدر باهات میمونه؟هر رابطه ای اولاش قشنگه.اولاش عزیزم و عشقم.بالاخره تکراری میشه برات میذاریش کنار.وقتی فکر میکنم تمام آدمای دورمون کات کردن دلم آرومتر میشه.میگم توام تا ابد که با این نمیمونی بهت قول دادم تا عید ماشین میگیرم.و واقعا میخواستم بگیرم.فقط قول نبود.ولی تو نمیتونستی صبر کنی.تورو ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahedelam بازدید : 115 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 2:39

تو متن قبلی دیروز یکشنبه رو اشاره کردم.گفتم 4تایی رفتیم بیرون.یه دامن خریدی و یه انگشتر.و قول اینکه میذاری شب پیشت بخوابم شب شد.از پیش دوستات اومدی.من رو تختت خواب بودم.بیدارم کردی گفتی برو تخت خودت.لای چشمامو باز کردم.دیدم داری لاک میزنی.یاد پارسال افتادم.پارسال ک بهم خیانت میکردی.روزای قرارت همینجوری لاک میزدی.ناراحت شدم.با مشت زدم بهت گفتی لاکت خراب شد.پاکشون کردی.چسب دماغتو زدی برقو خاموش کردی اومدی رو تخت گفتی برو.گفتم یه ذره بمونم خوابم بگیره بعد میرم و دوباره بو کردن موهات.دوباره داغون شدنم میدونستم امروز یعنی دوشنبه قراره بری و شب آخره واسه همین بیشتر بی قرارت بودم چشماتو بستی میدونستم خواب نیستی.من اینو از ریتم نفسات میفهمم لباتو بوس میکردم.و دوباره... هربار بعدش تو ناراحتی.میگی چرا این کارو میکنی.میگی بفهم من با یکی دیگم.مثلا همین دیشب.من بهت گفتم.وقتی کنارت میخوابم عمیقا احساس خوشبختی میکنم.تو اینو نمیفهمی.کسی که با همچین خیانتی کنار میاد چقدر عاشقه آخرش انقدر ناراحت بودم ک تو نگفتی برو ولی رفتم رو تخت خودم خوابیدم ظهر ساعت1 وسایلتو جمع کردی که بعد کلاست بری خونه کیف پولتو قایم کرده بودم زیر بالشت که نری.که باز بیای نمیخواستم بری.ولی مانعت نشدم میگی وابسته نشو.کس میگی.کسشعر.مگه الان تازه دارم وابسته میشم؟؟؟من 2سال پیش وابستت شدم بیشعور جان وقتی میری قلبم کنده ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahedelam بازدید : 52 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 2:39

2روزه داره بارون میاد.من تنهام.هیچ کس نیست.هیچ صدایی نمیاد.هیچ چیز منو سرگرم نمیکنه.فقط دلم میخواد بخوابم تو بغلت برای تمام دردایی که دادی گریه کنم.ولی بغلت دیگه نیست.اگه هم باشه ممنوعه از این شهر،از شهر شما.متنفرم الان همه رو آدمای خرابی میبینم که دارن خیانت میکنن دلم نمیخواد کسیو ببینم.دلم نمیخواد عکساتو کنارش ببینم. دلم میخواد برگردم عقب.عقب تر از بودن تو.وقتی که رفتن کسی دیگه ناراحتم نمی ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahedelam بازدید : 46 تاريخ : پنجشنبه 20 مهر 1396 ساعت: 15:25